حوزهنیوز:« من از کودکی عاشقت بوده ام ...»، این زبان حال طلبه شهیدی بود که پس از عمری نوکری در آستان مقدس سیدالشهدا(ع) که البته چندان هم به طول نیانجامید، این گونه در وصیت نامه اش آورد؛ «حالا موقعي است که به نداي هل من ناصر ينصرني حسين(ع) لبيک بگوئيم و به جبهه برويم و ادامه دهنده راه شهدا باشيم».
طلبه شهيد مجتبي ابوالحسني دولابي، نخستین روز از هشتمین ماه سال 1345 در خانواده مؤمن و مذهبي در تهران چشم به جهان گشود.
موفق در عرصه فعالیت های انقلابی
او دوران تحصيلات ابتدايي،راهنمايي و متوسطه را با موفقيت به پايان رساند و در ضمن تحصيل در انجمن اسلامي دبيرستان فلسفي، فعاليت بسزايي از خود نشان داد و این روند را ادامه داد تا آن جا که پس از پيروزي انقلاب اسلامي. همزمان با تشکيل بسيج مستضعفان به عضويت بسيج مسجد علي بن ابيطالب(ع) در آمد و پس از فراگيري آموزش هاي نظامي و عقيدتي، طولي نکشيد که به عنوان يکي از اعضاي فعال شناخته شد و در شوراي بسيج مسجد عضويت يافت.
آن گونه که رفقایش می گفتند در آن دوران پر تنش، بي ريا و دقيق به مسؤوليت هاي محوله جامه عمل پوشاند و در اداره امور بسيج بسيار موفق بود.
شاگرد مدرسه امام صادق(ع)
آن شهید والامقام، پس از اتمام تحصيلات دوره متوسطه و اخذ ديپلم در رشته رياضي فيزيک، به سبب تقيد به آموختن احکام و مباحث ديني و علاقه فراوان به علوم حوزوي راهي شهر مقدس قم شد و در مدرسه علميه امام صادق(ص) ثبت نام کرد.
استعداد و کوشش و علاقه مندي او به شناخت معارف و تعاليم دين مبين اسلام به حدي نمايان بود که زبانزد خاص و عام شد. زندگي ساده او مثال زدني بود و ساده زيستي و پرهيز از تجملات و اسرافکاري را سرلوحه خود قرار داده بود.
8 بار حضور در خط مقدم
با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران، شهيد ابوالحسني هشت مرتبه در جبهههاي نور عليه ظلمت حاضر شد و با تمام توان در حفظ دستاوردهاي انقلاب و نظام اسلامي کوشش کرد. وي براي اولين مرتبه در سال 1362 در جبهه کردستان به مصاف ضد انقلاب داخلي و دشمن بعثي رفت و رشادتها ي کم نظيري از خود نشان داد. او در آخرين حضور حماسه ساز خويش در منطقه شلمچه و در عمليات ظفرمندانه کربلاي 5 در تاريخ 26/10/1365 نداي حق را لبيک گفت و به ديدار معبود شتافت و پيکر مطهرش در گلزار بهشت زهرا(س) آرام گرفت.
به کشته شدن من در این راه افتخار کنید!
شهيد ابوالحسني در بخشي از وصيتنامهاش آورده است: «حالا موقعي است که به نداي هل من ناصر ينصرني حسين(ع) لبيک بگوئيم و به جبهه برويم و ادامه دهنده راه شهدا باشيم،... اي پدر و اي مادر! ميدانم من بسيار به شما زحمت دادم. ان شاالله اين حقير را ميبخشيد. از کشته شدن من در اين راه هيچ ناراحتي به خود راه ندهيد. بلکه افتخار کنيد که توانسته ايد قدمي در به ثمر رساندن انقلاب برداريد. من امانتي بودم در دست شما که اين امانت را به صاحبش برگردانيد.»
یاد و خاطره اش تا ابد زنده باد.